قبل از انجام گناه، بگو شاید این گناه را کردم و از چشم خدا افتادم.
شاید این آخرین فرصت من باشد.
شاید با این گناه برای همیشه در مسیر گناه بیفتم و دیگر راه بازگشتی برایم نباشد.
بگو با این گناه به پستی و کثافت کشیده خواهم شد..
قبل از انجام گناه، بگو شاید این گناه را کردم و از چشم خدا افتادم.
شاید این آخرین فرصت من باشد.
شاید با این گناه برای همیشه در مسیر گناه بیفتم و دیگر راه بازگشتی برایم نباشد.
بگو با این گناه به پستی و کثافت کشیده خواهم شد..
در آن سفره غیر از خون نمی دیدم!
استاد مجاهدی نقل کردند :
به خاطر دارم که در معیت آقای مجتهدی، ناهار را میهمان یکی از دوستان
بودیم. صاحب خانه بر خلاف قولی که داده بود سفره نسبتاً رنگینی را تدارک
دیده و سرگرم کشیدن غذا بود.
جناب مجتهدی که در کنار سفره نشسته بودند غذا صرف نمیکردند ولی چشم از سفره هم بر نمیداشتند! اصرار صاحب خانه به ایشان برای طرف غذا سودی نداشت و میفرمودند:
شما راحت باشید! من چندان میلی به غذا ندارم.
دوستان
میدانستند که باید به ایشان اصرار نکنند و راحت شان بگذارند، شاید صاحب
خانه تصور میکرد که جناب مجتهدی نوع غذا را نپسندیدهاند واز آن خوششان
نمیآید!
به هر حال سفره بر چیده شد و تمامی دوستان به دنبال یافتن پاسخی برای این سئوال بودند که:
چرا ایشان گرسنه از سر سفره برخاستند و حتی لقمهای از غذا تناول نکردند؟!
فردای آن روز به خدمت شان شرفیاب شدم. تنی چند از دوستان نیز حضور داشتند. مرحوم مصطفوی از ایشان پرسید:
دیروز ظهر، چرا غذا میل نفرمودید؟!
گفتند:
آقاجان! من در آن سفره غیر از خون نمیدیدم! این غذا از پول نزول تهیه شده بود و خوردن نداشت!
ما
همگی صاحبخانه را میشناختیم، مردی نبود که آلوده به نزول باشد. زندگی
متوسطی داشت و با عفاف و کفاف زندگی میکرد و هضم فرمایش جناب مجتهدی برای
دوستان دشوار بود.
ساعتی گذشت و مردی که دیروز مهمانش بودیم، آمد، هنگامی که آقای مجتهدی برای
تجدید وضو از اتاق بیرون رفتند، آقای مصطفوی از آن مرد پرسید:
غذای دیروز را از چه پولی تهیه کرده بودید؟!
گفت:
من به آقا قول داده بودم که برای ناهار غذای سادهای تهیه کنم ولی همسرم
اجازه نداد و گفت که ما باید به بهترین وجه از این مرد خدا پذیرایی کنیم!
من هم ناگزیر شدم که از همسایه خود حاجی فلان مقداری پول قرض کنم!
آقای مصطفوی که همسایه آن مرد را خوب میشناخت، گفت:
حالا معلوم شد که چرا آقای مجتهدی دیروز غذا نخوردند، همسایه این مرد در
بازار قم به دادن نزول و گرفتن بهره پول مشهور است و چون غذای دیروز از پول
ربا تهیه شده بود، جعفر آقا تمایلی به خوردن آن نشان ندادند و امروز هم
فرمودند: در آن سفره غیر از خون نمیدیدم!
پیکر آیتالله قزوینی سالم از قبر خارج شد
خبرگزاری فارس: آیتالله سید محمدباقر فالی گفت: پیکر آیتالله آقا سید محمدکاظم قزوینی بههمراه کتاب روی سینهاش «فاطمه الزهراء من المهد الی اللحد؛ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت» پس از ۱۷ سال سالم از قبر خارج شد.
آیتالله سید محمدباقر فالی امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در خرمشهر
اظهار داشت: مرحوم آیتالله آقا سید محمدکاظم قزوینی از منبریها و
نویسندگان مهم حوزه علمیه کربلای معلی بودند. ایشان فرزند مرحوم آیتالله
العظمی آقا سید ابراهیم قزوینی هستند که در سن کودکی پدرشان را از دست داده
و یتیم شده و در دامان مرحوم عمویشان آیتالله سید صادق قزوینی ـ پدر
آیتالله سید مرتضی قزوینی که هماکنون امام جماعت حرم امام حسین علیه
السّلام هستند ـ پرورش یافتند.
وی خاطرنشان کرد: آن مرحوم در کنار خدمت به منبر اهل بیت علیهم السّلام،
کتابهای متعددی تالیف کردهاند که از جمله آن “الامام علی من المهد الی
اللحد “، “فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد “، “الامام جواد من المهد الی
اللحد “، “الامام هادی من المهد الی اللحد “، “الامام العسکری من المهد الی
اللحد ” و همچنین “الامام المهدی من المهد الی الظهور ” است.
آیتالله فالی در ادامه با یادآوری اینکه “این عالم ربانی با توجه به دست و
پنجه نرم کردن با بیماری سرطان حنجره ۱۷ سال پیش در شهر مقدس قم دارفانی
را وداع گفتند، تصریح کرد: هفده سال پیش پس از تشییع عظیم و پرشور، پیکر
پاک و مطهر آیتالله سید محمدکاظم قزوینی در حسینیه کربلاییهای مقیم قم در
محراب حسینیه دقیقاً زیر منبری که سالهای سال عرض ارادت به اهل بیت
میکردند به خاک سپرده شد.
وی ادامه داد: روی سینه آن مرحوم کتاب «فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد؛
فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت»را قرار داده بودند. این کتاب به زبانهای
مختلفی از جمله زبان فارسی ترجمه شده است. هماکنون پس از ۱۷ سال در پی
توسعه حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از خانواده ایشان میخواهند
که حسینیه مذکور با توجه به همجواری با حرم مطهر تخریب شود، قبر ایشان نبش
شد و مشاهده شد بدنشان تازه، کفن دست نخورده و سالم و کتاب فاطمه زهرا
علیها السّلام از ولادت تا شهادت کماکان روی سینه مبارکشان قرار دارد.
به گفته این خطیب توانا و برجسته منبر اهل بیت علیهم السّلام، هماکنون
پیکر نورانی آیتالله آقا سید محمدکاظم قزوینی موقتاً در یکی از
سردخانههای شهر مقدس قم است تا انشاءالله ترتیبات لازم برای انتقال آن به
کربلای معلی فراهم گردد و کنار حرم حضرت آقا امام حسین علیه السّلام آرام
گیرد.
مرحوم آیتاللّه سید محمّدکاظم قزوینی به سال ۱۳۴۸ه.ق. در شهر مقدّس کربلا
در خانواده علم و تقوا چشم به جهان گشود. نسب این مرد بزرگ به حضرت امام
موسیبن جعفر علیهما السّلام میرسد. وی با وجود آنکه در آغاز جوانی از
نعمت والدین محروم شدند، با اینهمه در راه کسب علم و کمال از پای ننشست،
پس از تکمیل سطح در حوزه علمیه کربلا سالها در دروس خارج فقه و اصول علمای
بزرگ آن سامان شرکت کرد، آنگاه از راه تألیف و خطابه و منبر و تدریس فقه و
اصول و تفسیر مشغول خدمت شد.
دیری نگذشت که به واسطه امر به معروف و نهی از منکر و موضعگیریهای
شجاعانه وی در برابر حاکمان مستبدّ عراق تحت تعقیب قرار گرفت و بارها به
زندان افتاد و متحمل سختترین زحمات و شکنجهها شد، حتی آخرین بار به اعدام
محکوم شد که به دنبال آن پس از ماهها زندگی مخفی از عراق خارج شد و بعد
از مسافرت به چند کشور اسلامی در نهایت به ایران آمد، و بعد از عمری تلاش و
جهاد و فداکاری و انجام خدمات علمی و دینی در روز سیزدهم جمادی الثانی سال
۱۴۱۵ه.ق. در شهر مقدس قم به دیار باقی شتافت.
وى القاضى نور اللّه عن الصادق علیه السلام قال:
إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ أَلَا إِنَّ لِرَسُولِ اللَّهِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَةُ أَلَا وَ إِنَّ قُمَّ الْکُوفَةُ الصَّغِیرَةُ أَلَا إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا إِلَى قُمَّ تُقْبَضُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَى وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِمْ.
خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند . بحارالانوار(ط-بیروت) ج 57 ، ص 228 ، ح 59
سوال یک بچه 9 ساله شیعه از مدیر خود که باعث شد
تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:
ما در کلاس که 24 نفر هستیم،
معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،به من میگه: خانم ،
شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...و به بچه ها میگه:
بچه ها،شما گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد،
آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،به اندازه معلم ما،بلد نبود
یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند
که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!
جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:
برو فردا با ولیت بیا کارش دارم ,دانش اموز رفت وفرداش با دوستش اومد.
مدیر گفت پسر چرا ولیتو نیووردی,مگه نگفتم ولیتو بیار ؟
دانش اموز گفت این ولیه منه دیگه .مدیر عصبانی شدو گفت :
منظور من سر پرستته، پدرته، رفتی دوستتو آوردی؟ دانش اموز گفت :
نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سر پرست،
پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید
معنی ولی میشه دوست.
بنازم به این بچه شیعه
عکاسی از دخترکی دستفروش ک زیرباران جوراب میفروخت عکسی گرفت...
آن عکس بهترین عکس سال شد...
عکاس بهترین عکاس سال شد و جایزه گرفت...
کتابی درمورد آن عکس نوشته شد...
نویسنده اش بهترین نویسنده شد و جایزه ای گرفت...
از آن کتاب فیلمی ساخته شد...آن فیلم پر بیننده ترین فیلم شد...
تمام عوامل سازنده آن فیلم جوایزی گرفتند و تحسین شدند...
ولی آن کودک دستفروش هنوز دستفروشی میکند!!
"دنیای ما این چنین است"
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود،
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟
نه دلم می خواهد به تور "ای تالیا " و "اسپانیا" بروم
و نه بادام چشمهای "چینی ها" و "ژاپنی ها" را طلب کرده ام ،
نه نسیم "دبی" و "استامبول"
به کله ام زده و نه هوس دوبیتی "باباطاهر" کرده ام
حتی "منارجنبان" هم دلم را نمی لرزاند ، نه مات "کیشم" و نه موجی "خزر"
فاتحه "سعدی" و "حافظ" را هم از همینجا می خوانم ،
من فقط یک بلیط رفت به "کربلا" می خواهم!
ترجیحاً بدون برگشت...!
رسول اکرم(ص):
هُوَ شَهْرٌ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ أَوْسَطُهُ مَغْفِرَةٌ وَ آخِرُهُ الْإِجَابَةُ وَ الْعِتْقُ مِنَ النَّار
رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه اش مغفرت و پایانش اجابت و آزادى از آتش جهنم.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 67 {شبیه این حدیث در بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93، ص 342 }
خدایا عشق بی فحشا به من ده دلی پر عشق و بی فردا به من ده
جن و انس و ملئکه با عشق در آید ولیکن عشق روز افزون به من ده